فاطمه سادات فاطمه سادات ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

ناناز مامانی و بابایی

عزيزكم سلام

دختر نازنينم سلام ماماني منو ببخش كه دير به دير وبلاگت رو اپ ميكنم آخه اين مدت سرم حسابي شلوغ بود . ولي قول ميدم ديگه تكرار نشه طي اين مدت خيلي اتفاقات افتاده كه دونه به دونه واست مي نويسم شما تا الان 12 تا دندون درآوردي 6 تا بالا 6 تا هم پايين راه رفتنت ديگه كامل شده الان همش دوست داري بدوي خيلي شيطون بلا شدي اول از هر كاري دوست داري هر جا كه ميريم پشتي ها رو بندازي،پشتي هاي خونه خودمون كه ديگه از دستت كلافه شدن چون يك مدت به شدت كم اشتها شده بودي به تجويز دكتر بهت مولتي ويتامين سانستول ميداديم اما بعد از يك مدت، قسمتي از صورت و بدنت جوشهاي ري...
2 شهريور 1392

شيطنتهاي فاطمه سادات در محل كار ماماني

دختر نازنينم روز به روز كه بزرگ تر ميشي شيطون تر مي شي حالا ديگه با تو سركار اومدن واسم سخت شده ديگه  بيش از يك ساعت نميشه توي اتاقم نگهت دارم ميخواي بري بيرون محوطه بري اتاق همكارهاي ديگه به وسايل دست بزني لحظه به لحظه مي پرسي اين چيه؟ و با اون زبون كوچولوت اسمش رو تكرار مي كني بعضي كلمات رو كه نميتوني بگي و به جاش چيز ديگه اي ميگي شيرين ترين دقيقه است .   عاشق اب بازي هستي داخل فضاي سبز محل كار ماماني يه شير اب را زير نظر كردي و هر وقت چشم من رو دور مي بيني سريع خودت رو بهش ميرسوني و اب بازي ميبكني و بعد با لباسهاي خيس مياي و ميگي داداتي هيس (ساداتي خيس)يعني ساداتي لباسهاشو خيس كرده   ...
2 شهريور 1392

عشق و مادر

بر مقدم دختر پیمبر صلوات بر چشمه ی پاک حوض کوثر صلوات بر محضر حضرت محمد تبریک بر مادر شیعیان حیدر صلوات مادر عزيرم روزت مبارك به پاس تمامي محبتهاي بي ريايت ،دستان مهربانت را بوسه باران ميكنم   تو ای مادر که یک عمره دلت با غصه دم سازه صبوری های تو مادر منو به گریه میندازه مثل یک طفل خواب آلوده من محتاج آغوشم از اون لالاییات مادر بخون بازم توی گوشم برای سرنوشت من تو دلواپس ترین بودی برای اشکهای من همیشه آستین بودی تو ای همیشه غم خوارم تو ای مطرح ترین یارم به نام نامی مادر همیشه دوستت دارم       ...
10 ارديبهشت 1392

فرهنگ لغات فاطمه سادات

دختر گلم با اينكه سه هفته از پسر عمو مصطفي كوچكتري ولي تو حرف زدن ازش پيشي گرفتي سعي ميكني خيلي از كلماتي كه ما توي حرف زدن ازشون استفاده مي كنيم سريع تكرار كني و خيلي زود ياد ميگيري اينها كلماتي است كه تو ادا ميكني: با = آب بابايييييييييييييي = باي ياي بايي = بابايي ماني = ماماني قاقا = آقا ماد دون = مادرجون دالي = دايي علي خالي = خاله كلي = كله اني = انيس مدي = مهدي پاتي = فاطمه سادادي = ساداتي معو = عمو معه = عمه مي = موش اپو = هاپو بعو = ميو (گربه) ابس = اسب مايين...
3 ارديبهشت 1392

شيرين كاريهاي ساداتي

دختر خوشكلم سلام امروز ميخوام از شيرين كاريهات بنويسم كه باعث ميشه تو دل همه بشيني و خواستني هستي و خواستني تر بشي    همكارهاي ماماني همه دوست دارن و كلي طرفدار داري وقتي اول صبح كه وارد محيط كار ميشيم و با اون زبون شيرينت ميگي سلا (سلام )و دستت رو به نشونه ي سلام كردن ميبري بالا ،ميخوام بخورمت دوباره وقت رفتن دستت رو تكون ميدي و ميگي بابايي (يعني باي باي) اگر هم بخواي كسي رو ببوسي صورت نازنينت رو ميبري جلو و ميگي بهههههه اين جور يعني ميبوسي خيلي از كلمات رو درست ادا ميكني به جز كلمه اب ،كه به اون ميگي با وقتي دارم ظرف ميشورم مياي كنارم و ميگي بالا،يعني منو بذار روي كابينت ،اون وقت دستت رو ميكني توي سينك و شروع ميكن...
3 ارديبهشت 1392

مسافرت

 فاطمه سادات عزيزم سال نو مبارك دعا مي كنم اين سال پر از شادي و آرامش باشه واست   اين عيد هم مثل سال قبل رفتيم مسافرت  البته بدون برنامه و هدف قبلي يعني اصلا قرار نبود بريم مسافرت ،چون ميبايست من برم سركار ،ولي به اصرار بابايي من مرخصي گرفتم و زديم به جاده  با عمه فاطمه سادات و دايي كاظم و با يه دوست كوچولو به اسم مهديه كه دختر خواهر شوهر عمه فاطمه سادات بود كلي بهمون خوش گذشت اول رفتيم اصفهان و كلي از جاذبه هاي ديد ني اش ،ديدن كرديم (منار جنبان،سي و سه پل،پل خواجو و .......) وقتي رفتيم سي و سه پل همش دوست داشتي خودت راه بري برعكس، اون روز كلي باد ميومد و زا...
27 فروردين 1392

تبريك پيپاپيش عيد

دلت شاد و لبت خندان بماند برایت عمرجاویدان بماند خدارا میدهم سوگند برعشق هرآن خواهی برایت آن بماند بپایت ثروتی افزون بریزد که چشم دشمنت حیران بماند تنت سالم سرایت سبز باشد برایت زندگی آسان بماند تمام فصل سالت عید باشد چراغ خانه ات تابان بماند   دختر عزيزم زمستون با همه ي زيباييهاش داره كم كم تموم ميشه و بهار با همه ي شكوه و زيباييش از راه ميرسه تنها 7 روز ديگه به رسيدن بهار باقي مونده اميدوارم سالي كه در پيش رو داريم پر از شادي و خير باشه پر از سلامتي و سعادت براي ما و همه ي خانواده هاي ايراني دعا مي كنم هر...
23 اسفند 1391

شاهكار بابايي واسه دخملي

من و بابايي دو سه شب پيش چند تا مدل خيلي نازه لباس دخترونه توي نت ديديم يه دفعه هوس كرديم از روي اين مدلها واست لباس بدوزيم با اينكه دير وقت بود اما رفتيم واست پارچه خريديم زماني كه برگشتيم بس كه خسته شده بودم به بابايي گفتم من نميتونم امشب پارچه رو برش بزنم باشه واسه فردا صبح كه واسه نماز از خواب بيدار شده بودم تا كه چشمم به جالباسي افتاد چشمام از تعجب از حدقه زد بيرون يه لباس ناز و خوشكل به جالباسي آويزون بود بله درست حدس زدي ديشب كه من خوابيده بودم بابايي پارچه رو برش زده بود و دوخته بود ماشالله هزار ماشالله به اين همه ذوق و خلاقيت من و فاطمه سادات به داشتن اين پدر هنرمند به خود ميباليم ...
14 اسفند 1391

تولدت مبارك عزيزترينم

  شکفتن نوگل زيبايمان در دشتی از یاسهای مهربانی با نجوی سیمین آبشاران خجسته باد با آرزوی فردایی روشن و آفتابی، برای کودک عزيزمان اميدواريم همیشه شاد و همیشه خندان باشد     عزيز مامان تولد قشنگت مبارك خداي مهربوني ،خداي زيبايي بازم شكرت هزاران بار شكرت كه مارو لايق اين همه خوش بختي دانستي فاطمه سادات عزيزم امروز يكي از زيباترين روزهاي زندگي من و بابا مرتضي است. دوست داريم هميشه تنت سالم باشه واسه خوشحالي و خوش بختي تو همه كار مي كنيم تو هميشه لبخند بزن تا من و بابايي با ديدن لبخند زيبايت همه ي غمها رو فراموش كنيم     تولد زيبايت مبارك عزيزم...
3 بهمن 1391