شاهكار بابايي واسه دخملي
من و بابايي دو سه شب پيش چند تا مدل خيلي نازه لباس دخترونه توي نت ديديم
يه دفعه هوس كرديم از روي اين مدلها واست لباس بدوزيم
با اينكه دير وقت بود اما رفتيم واست پارچه خريديم زماني كه برگشتيم بس كه خسته شده بودم به بابايي گفتم من نميتونم امشب پارچه رو برش بزنم باشه واسه فردا
صبح كه واسه نماز از خواب بيدار شده بودم تا كه چشمم به جالباسي افتاد چشمام از تعجب از حدقه زد بيرون
يه لباس ناز و خوشكل به جالباسي آويزون بود
بله درست حدس زدي
ديشب كه من خوابيده بودم بابايي پارچه رو برش زده بود و دوخته بود
ماشالله هزار ماشالله به اين همه ذوق و خلاقيت
من و فاطمه سادات به داشتن اين پدر هنرمند به خود ميباليم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی