فاطمه سادات فاطمه سادات ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه سن داره

ناناز مامانی و بابایی

عزيزكم سلام

1392/6/2 13:55
نویسنده : مامان ثمینه
606 بازدید
اشتراک گذاری

دختر نازنينم سلام

ماماني منو ببخش كه دير به دير وبلاگت رو اپ ميكنم

آخه اين مدت سرم حسابي شلوغ بود .

ولي قول ميدم ديگه تكرار نشه

طي اين مدت خيلي اتفاقات افتاده كه دونه به دونه واست مي نويسم

  • شما تا الان 12 تا دندون درآوردي 6 تا بالا 6 تا هم پايين

  • راه رفتنت ديگه كامل شده الان همش دوست داري بدوي

  • خيلي شيطون بلا شدي اول از هر كاري دوست داري هر جا كه ميريم پشتي ها رو بندازي،پشتي هاي خونه خودمون كه ديگه از دستت كلافه شدن

  • چون يك مدت به شدت كم اشتها شده بودي به تجويز دكتر بهت مولتي ويتامين سانستول ميداديم اما بعد از يك مدت، قسمتي از صورت و بدنت جوشهاي ريزي زد كه بنا به تشخيص دكتر به اين مولتي ويتامين حساسيت نشون دادي  و از خوردن مولتي ويتامين معاف شدي

  • به كفش خيلي علاقه داري مخصوصا كفشهاي بزرگترها ،(به قول خودت كش يعني كفش)،هر جا كه كفش جديدي ببيني بايد بلا استثنا با پوشيدنش امتحانش كني،با اينكه مامان بزرگت كلي كفش واسه سيسموني واست خريده ولي چون شما علاقه زيادي به داشتن كفشهاي مختلف داري من و بابايي هر جا كفش جديدي ببينيم واست ميخريم ،اخه يه خانم طلا كه بيشتر نداريم

  • الان ديگه تو حرف زدن هم گوي سبقت رو از همه ي هم سن و سالهات دزيدي ،توي 18 ماهگي جملات دو كلمه اي رو راحت ادا ميكني،حتي خيلي از كلمات رو هم كه گفتنشون سخته باز به زبون مياري

  • واي از لحظه اي كه قهر ميكني ،سريع ميري توي اتاقت و گريه ميكني (البته ظاهراً)و هر چند دقيقه يك بار پشت سرت رو نگاه ميكني ،يعني اينكه منتظري من و بابايي نازت رو بخريم .اگه ما چند لحظه اي دير كنيم خودت مياي پيشمون و ميگي ًساداتي گيه ً يعني ساداتي گريه ميكنه
  • هر كس ازت بپرسه اسمت چيه با شيرين زبوني ميگي :ساداتي (چون گفتن فاطمه سادات واست سخته )

  • اگه از بابايي بخواي كه كاري واست انجام بده كه بر خلاف قوانين كودكانه است (يعني كاري كه نبايد انجام داد واسه كوچولوها)واسه راضي كردنش مي بوسيش و ميگي بههههههههه ،در اين لحظه بابايي در برابر اين كارت ديگه نميتونه مقاومت كنه و هر كاري كه بخواي واست انجام ميده

  • هر كسي رو كه دوبار صدا بزني و جواب نده (مثلا بگي ماماني و من اون لحظه جواب ندم ،به اسم صدام ميزني ديگه نميگي ماماني

  • هر وقت ميرم خونه آقا بزرگي(پدر بابامرتضي):ننه آقا و آقا بزرگي كلي از حرف زدن و شيرين زبونيت لذت ميبرن مخصوصا ننه اقا ،هنوز به راحتي نميتوني بگي ننه اقا ، ميگي نن قولا

  • به عطر و اودكلن و كرم خيلي علاقه نشون ميدي ،هر وقت بخوايم جايي بريم همش ميگي عط (عطر)كلم (كرم)و حتي گاهي اوقات به تاسي از بابايي ژل هم ميزني به موهاي نازنينت
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان محمد
3 شهریور 92 9:10
معلومه وروجکی شده برای خودش .مایلید تبادل لینک کنیم ؟