جون مامان
دیروز بعد از کلی تحمل استرس تصمیم گرفتم برم سونو تا مطمئن شم نی نی خوشکلم سالمه
آخه خیلیها بهم میگفتن حرکات نی نی رو حس میکنی؟
ومنم با کلی ناراحتی میگفتم نه
وای خدایا چقد انتظار کشنده است .بعد از کلی منتظر موندن بالاخره اسم منم خونده شده که برم داخل مطب
زمانیکه دکترداشت سونو میکرد همش ایه الکرسی میخوندم داشتم از استرس میمردم که یه باره خاله صادقی(منشی دکتر که قبلا همکار سابقم بود)گفت نمیخوای به مانیتور نیگاه کنی و نی نی شیطونت ببینی ؟
با کلی ذوق به مانیتور خیره شدم .دکتر شروع به توضیح دادن کرد :این دستشه این پاشه ....
داشتم از خوشحالی میخندیم که یه دفعه دیدم بابامرتضی با خاله صادقی هم اومد داخل مطب
چه صحنه ای بود لحظه ای که بابایی داشت تورو از داخل مانیتور نیگاه میکرد
توی وروجک همش دست و پامیزدی و لحظه ای اروم و قرار نداشتی
الهی قربون اون دست و پاهای کوچولوت برم مامانی
شب که رفتیم خونه بابایی میگفت کاش نیومده بودم ببینمنش
منم گفتم چرا؟
گفت حالا که اومدم دیدم واسه اومدنش تو این دنیا بیشتر عجله دارم
نی نی خوشکلم پس بخاطر من و بابایی زود زود بزرگ شو وبدنیا بیا
و زندگیمون روشن کن
خدایا بازم هزار بار شکرت
هزار بار شکرت که نی نی ما سالمه