فاطمه سادات فاطمه سادات ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

ناناز مامانی و بابایی

مسافرت

 فاطمه سادات عزيزم سال نو مبارك دعا مي كنم اين سال پر از شادي و آرامش باشه واست   اين عيد هم مثل سال قبل رفتيم مسافرت  البته بدون برنامه و هدف قبلي يعني اصلا قرار نبود بريم مسافرت ،چون ميبايست من برم سركار ،ولي به اصرار بابايي من مرخصي گرفتم و زديم به جاده  با عمه فاطمه سادات و دايي كاظم و با يه دوست كوچولو به اسم مهديه كه دختر خواهر شوهر عمه فاطمه سادات بود كلي بهمون خوش گذشت اول رفتيم اصفهان و كلي از جاذبه هاي ديد ني اش ،ديدن كرديم (منار جنبان،سي و سه پل،پل خواجو و .......) وقتي رفتيم سي و سه پل همش دوست داشتي خودت راه بري برعكس، اون روز كلي باد ميومد و زا...
27 فروردين 1392

تبريك پيپاپيش عيد

دلت شاد و لبت خندان بماند برایت عمرجاویدان بماند خدارا میدهم سوگند برعشق هرآن خواهی برایت آن بماند بپایت ثروتی افزون بریزد که چشم دشمنت حیران بماند تنت سالم سرایت سبز باشد برایت زندگی آسان بماند تمام فصل سالت عید باشد چراغ خانه ات تابان بماند   دختر عزيزم زمستون با همه ي زيباييهاش داره كم كم تموم ميشه و بهار با همه ي شكوه و زيباييش از راه ميرسه تنها 7 روز ديگه به رسيدن بهار باقي مونده اميدوارم سالي كه در پيش رو داريم پر از شادي و خير باشه پر از سلامتي و سعادت براي ما و همه ي خانواده هاي ايراني دعا مي كنم هر...
23 اسفند 1391

شاهكار بابايي واسه دخملي

من و بابايي دو سه شب پيش چند تا مدل خيلي نازه لباس دخترونه توي نت ديديم يه دفعه هوس كرديم از روي اين مدلها واست لباس بدوزيم با اينكه دير وقت بود اما رفتيم واست پارچه خريديم زماني كه برگشتيم بس كه خسته شده بودم به بابايي گفتم من نميتونم امشب پارچه رو برش بزنم باشه واسه فردا صبح كه واسه نماز از خواب بيدار شده بودم تا كه چشمم به جالباسي افتاد چشمام از تعجب از حدقه زد بيرون يه لباس ناز و خوشكل به جالباسي آويزون بود بله درست حدس زدي ديشب كه من خوابيده بودم بابايي پارچه رو برش زده بود و دوخته بود ماشالله هزار ماشالله به اين همه ذوق و خلاقيت من و فاطمه سادات به داشتن اين پدر هنرمند به خود ميباليم ...
14 اسفند 1391

تولدت مبارك عزيزترينم

  شکفتن نوگل زيبايمان در دشتی از یاسهای مهربانی با نجوی سیمین آبشاران خجسته باد با آرزوی فردایی روشن و آفتابی، برای کودک عزيزمان اميدواريم همیشه شاد و همیشه خندان باشد     عزيز مامان تولد قشنگت مبارك خداي مهربوني ،خداي زيبايي بازم شكرت هزاران بار شكرت كه مارو لايق اين همه خوش بختي دانستي فاطمه سادات عزيزم امروز يكي از زيباترين روزهاي زندگي من و بابا مرتضي است. دوست داريم هميشه تنت سالم باشه واسه خوشحالي و خوش بختي تو همه كار مي كنيم تو هميشه لبخند بزن تا من و بابايي با ديدن لبخند زيبايت همه ي غمها رو فراموش كنيم     تولد زيبايت مبارك عزيزم...
3 بهمن 1391

فاطمه سادات و جدال با بيماري

عزيز مامان هفته پيش بيمار بودي الهي ماماني بميره و تو رو بيمار نبينه يك شنبه شب بيماري وجود نازنينتو فرا گرفت تمام شب تب داشتي و من و بابايي بالاي سرت بيدار بوديم من كه حسابي نگران شده بودم همش گريه ميكردم و از خدا ميخواستم زودتر خوب بشي حالت تهوع شديدي هم داشتي و اين مارو حسابي نگران كرده بود و به شدت ترسيده بوديم همش فكر ميكرديم كه تو چي خوردي كه مسموم شدي در صورتي كه من هميشه مواظبت هستم كه چيزي از زمين برنداري و بخوري و يا چيز الوده اي تو دهنت نكني چه شب طولاني و بدي بود اون شب،هيچ وقت براي صبح شدن اين همه انتظار نكشيده بودم خدايا خدايا وجود اين فرشته هاي كوچولو هيچ وقت بيمار نشه الهي امين فردا صبح كه رفتيم دكتر...
3 بهمن 1391

روز شمار

دختر عزيزم سال گذشته اين روزها من و بابايي چقد منتظر بوديم و اضطراب داشتيم من همش نگران بودم كم كم داريم به روز تاريخي نزديك ميشيم به روزي كه انتظار من و بابايي سر اومد و تو نازنين كوچولو به دنيا اومدي تقريبا يك سال از اون روزها داره ميگذره چه روزهايي پر هيجاني بودن الان دقيقا دو هفته است كه شما 2 تا دندون دراوردي 2 تا دندون با هم انشالله هميشه تنت سالم باشه خدایا شکرت که این همه به ما لطف داری هزاران بار شکرت ...
11 دی 1391